تنبیه بدنی(1)
در سالهای دور، در آن سالهایی که مکتبخانهها کار مدارس امروزی را انجام میدادند نام مکتبدار و مکتبخانه، ناخودآگاه، کتک خوردن و به فلک بستهشدن را در اذهان تداعی میکرد. کودک مجبور بود در همان سال اول به هر جان کندنی بود خواندن و نوشتن گلستان سعدی را با روش غیرعلمی مکتبدار یاد بگیرد، در غیر این صورت یا باید تنش را برای این انواع تنبیهات آماده میکرد یا به هر ترتیب که شده قید درس خواندن را میزد و از آنجا فرار میکرد.
سالها بعد از آن دوران که مدارس به سبک جدید به دست امثال رشدیهها در ایران بنیان نهاده شدند، باز هم در بر همین پاشنه میچرخید. حتی تا همین اواخر هم نام مدرسه کتک و تنبیه را در ذهن تداعی میکرد. خود من بارها مزهی چوب معلم یا شیلنگ ناظم را چشیدهام. برای من بدترین قسمت آن منتظر شدن برای رسیدن نوبت بود. در دورهی راهنمایی مجبور بودیم از روستای خودمان پای پیاده به روستای دیگری که مدرسهی راهنمایی داشت برویم و غالبا دیر میرسیدیم مخصوصا زمستانها. تاخیرکنندگان خودشان تکلیفشان را میدانستند، در گوشهای از سالن صف میکشیدند تا ناظم مدرسه در وقت مقرر بیاید و سهم ترکه یا شیلنگ هر کس را بدهد. معمولا بر سر اول صف ایستادن دعوا میشد چون همه میخواستند اول از همه کتکشان را بخورند و قضیه تمام شود. انتظار و نگاه کردن به صف طولانی، دست محکمی که بالا میرفت و با شدت فرود میآمد، چشم دوختن به چشمان کسانی که در اثر تجربهی درد، دندانها را به هم میفشردند و مچاله میشدند و به آرامی اشک از گونه هایشان سرازیر میشد بسیار سخت و طاقتفرسا بود، سختتر از خود کتک خوردن. ولی چه لذتی داشت کف دستهای سرخ شده را روی سطح فلزی میز و نیمکت گذاشتن. یک لحظه سردی و آرامشی عمیق و لذتبخش به سراغت میآمد اما تا دستها را برمیداشتی سوزش عمیق دستها انگار به مغز رسوخ میکرد.
خوشبختانه در سالهای اخیر با رویکرد علمی آموزش و پرورش و باسوادتر شدن معلمان و رشد آگاهی آنان و اولیای دانشآموزان از یافتههای روانشناختی و گسترش علوم تربیتی، دیگر از آن نوع تنبیهات بدنی خبری نیست. اما به هر حال هنوز هم تنبیه بدنی در دبستانهای پسرانه و بخصوص در مدارس راهنمایی پسرانه از موضوعات قابل بحث است. هرچند سعی میشود از نظر رسمی چندان به آن پرداخته نشود اما به هر حال رگههایی از رفتارهای گذشته هنوز هم دیده میشود. حتی من هماکنون هم گاهی از آن صفهای منتظر میبینم گرچه بسیار خفیف و ملایم.
خلاصهی مقالهای که من در بارهی تنبیه بدنی ترجمه کرده و در وبلاگ گذاشته بودم این بود که به نظر نویسنده، تنبیه بدنی به وسیله اولیای دانشآموزان و معلمان آنان به صورت ملایم و نادر، مجاز و حتی لازم است. به نظر نویسندهی مقاله، تنبیه بدنی در مواردی که لازم است، باید کاملا کنترل شده باشد و دو اصل ملایمت (آسیبزا نبودن) و نادر بودن (عادت نشدن) همیشه رعایت گردد. شخصا این نظر را قبول ندارم، مخصوصا بخشی از آن را که تنبیه به دست معلمان را مجاز میشمارد، اما معتقدم شاید در مواردی تنبیه به وسیلهی اولیای آگاه نتیجهی مثبت بدهد یا لااقل در جلوگیری ازادامهی رفتار غلط مؤثر باشد.
اما چرا حتی تنبیه ملایم و نادر به وسیلهی معلم غلط است؟ خوب چند دلیل برای آن میتوان شمرد.
1. در این مورد نه از طرف اولیا و نه از طرف دولت چیزی به معلم تفویض نشده است و اختیاری به او داده نشده است. در حقیقت تنبیه معلم هیچ مشروعیتی ندارد.
2. معلم قاضی نیست، مجری قانون هم نیست. پس اینکه هم حکم صادر کند و هم آن را جرا کند اشتباه است.
3. زمانی که معلم اقدام به تنبیه بدنی میکند، کودک حق اعتراض ندارد. اما شاید معلم اشتباه میکند و دلایلش برای صدور حکم کافی نیستند. در این صورت بچه به کجا باید شکایت ببرد؟ پیام و درسی که بچه از این قضیه میگیرد این است که این وضعیت را باید بپذیری هرچند میدانی ناعادلانه است، پس خودت را برای زندگی در جامعهی ناعادلانه آماده کن. شاید بسیاری از بیقانونیها و فرار از مقررات از همین نوع اعمال نشأت گرفته باشند.
4. آیا به این دلیل که در چهار دیواری کلاس، معلم از نظر جسمی قویتر از همه است و هیچ اعتراضی را نمیپذیرد باید مجاز باشد هر نوع تنبیهی را اعمال کند؟ آیا در این صورت بچه یاد نمیگیرد در بزرگسالی هر جا که از نظر جسمی برتر بود به بقیه زور بگوید و حق آنان را پایمال کند؟ و این یعنی باز هم درس غلط دادن.
مسائل البته به این سادگی هم نیستند. قبول دارم این دیدگاه فقط بخشی از مسئله را بازتاب میدهد و مسائلی هم وجود دارند که داستان سنگ بسته و سگ باز را تداعی می کنند. شاگردان همه مطیع و سر به زیر نیستند، همهی آنان از خانوادههای باسواد و با فرهنگ نیستند، بعضی از آنان اصلا به نمره اهمیتی نمیدهد که بشود با این حربه آنان را مهار کرد، تعدادی از آنان اصلا اهمیتی به آنچه که ما به عنوان علم و دانش میشناسیم نمیدهند. در بعضی مناطق فقر عمیق اقتصادی هم پشتبند فقر فرهنگی شده است و مسائل را پیچیدهتر کرده است، بگذریم از مواردی که خود اولیا هم نمیدانند از دست بچه به کجا پناه ببرند؟ صحبت کردن در بارهی این موارد مجال دیگری میطلبد.