پیشگفتار گرد آورنده:
اهمیت و ضرورت این پژوهش از آنجا ناشی می شود که روابط انسانی میان مدیران و معلمان در ارضای نیازهای انسان با موضوعات و موارد زیاد دیگری ارتباط دارد.بدین معنا که برقراری ارتباط صحیحی میان رئیس و مرئوس باعث تقویت روحیه، رایت شغلی و عملکرد بالاتر و از طرف دیگر باعث کاهش فشار ناشی از کار، تنش، مخالفت، مقاومت می گردد. که در نهایت به افزایش کارایی و اثربخشی سازمان منجر خواهد شد و سلامت فرد و سازمان در جامعه تضمین می شود.همچنان که می دانیم تقریبا همه صاحب نظران از میان عوامل موثر در ارتقای بهره وری و عوامل انسانی را مهم دانسته اند. اما عامل انسانی، خود هنگامی بهره وری خواهد داشت که علاوه بر توانایی در محیط کار انگیزه، هم برانگیخته شده باشد. مسئله روابط انسانی میان مدیر و معلمان در ابعاد گسترده آن از اهم مسائلی استکه در هر گونه فعالیت آموزشی و پرورشی چهره می نماید و اثرات مهم آن در پدیده تعلیم و تربیت هر جامعه اجتناب ناپذیر است. با توجه به ابعاد پیچیده روحیه انسانها و اثرات روانی عاطفی روابط میان مدیرو معلمان و دانش آموزان تعامل این سه رکن تعلیم و تربیت، لزوم تحقیقات هر چه بیشتر و دقیقتر در باره موضوع و ابعاد مختلف روابط انسانی آشکار است. در حقیقت توفیق امر مدیریت در گرو شناخت صحیح از منابع انسانی و برقراری روابط مناسب با آنها و ترغیب آنان به کوشش در جهت دستیابی به اهداف ساز مانها است. در مدارس هم فعالیت و همکاری مؤثر در محیط آموزشی مستلزم وجود روابط انسانی توأم با اعتماد متقابل میان مدیران و معلمان است.
مقدمه:
آموزش به معنای تجربه ای مبتنی بر یادگیری و به منظور ایجاد تغییرات نسبتا" پایدار در فرد با هدف قادر سازی او به انجام کار و بهبود بخشی تواناییها ، تغییر مهارتها ، دانش ، نگرش و رفتار اجتماعی دانسته و تلقی شده است .بنابراین آموزش در واقع تغییر نگرش و مهارت افراد است.
با نگاهی به مدارس و توجه بیشتر به روش عمل آنها خواهید دید که با وجود تفاوت های بسیار اندک در ساختار و شکل مدارس و نیز یکسان بودن مواد و کتب درسی، تفاوت های زیادی بین مدارس و سطح درسی و نتایج دانش آموزان آنها مشاهده می شود. پس با اندکی تأمل می توان فهمید که عاملی دیگر وجود دارد که موجب می شود سطح درسی، حال و هوای مدرسه و روابط بین فردی در این مراکز آموزشی متفاوت شود.در سالهای اخیر تحقیقاتی انجام شده است که تأثیر برخی ابعاد غیر درسی را بر رشد جنبه های آموزشی و شخصیتی دانش آموزان اثبات کرده است. اموری همچون رابطه بین فردی دانش آموزان، رابطه میان آنها و معلمان و مدیران، وضعیت اقتصادی-اجتماعی و بسیاری مسائل دیگر در تحصیل و موفقیت دانش آموزان بسیار مؤثرند. بدون تردید مدیران و معلمان بیش از هر عامل دیگر در به وجود آوردن جوّ مناسب در مدرسه و کلاس مؤثرند و رشد همه جانبه شخصیت دانش آموزان وابسته به جوّ سازمانی مدرسه است.
از مدیریت تعاریف زیادی شده است که بر اساس اهمیت کاربرد آنها در رفتار کلاسی به برخی اشاره می شود.یکی از تعاریف قابل قبول در امررفتار کلاسی این تعریف است: مدیریت تعنی هنر انجام کارها به وسیله دیگران.[1]در جای دیگر مدیریت کار کردن با افراد و بوسیله افراد و گروهها برا ی تحقق اهداف سازمانی بیان شده است.[2]در تعریف دیگری مدیریت کلا سدرس عبارت از رهبری کردن امور کلاس درس از طریق: تنظیم برنامه درسی، ساذماندهی مراحل کار و منابع، سازماندهی محیط به منظوربالابردن کارایی، نظارت بر پیشرفت دانش آموزلنو پیش بینی مسائل بالقوه است.[3]
فن معلمی هنری است ظریف و حساس که با کمترین لغزش و خطا خسارت جبران ناپذیری بر شخصیت فراگیر وارد شده و قطعا هرگونه رفتار صحیح و سنجیده موجب آینده ای درخشان برای فرد می شود. با این مقدمه باید دریافت که یک معلم باید به گونه ای رفتار کند که اولا ارتباط عاطفی و معنوی محبت آمیزش با دانش آموزان حفظ شود و ثانیا مدیریت و کنترل کلاس را به نحو شایسته ای انجام دهد و از منظری دیگر معلم باید در مقابل رفتارهای نامطلوب فراگیران از جمله خستگی از درس و استقلال طلبی در برابر معلم و احیانا بی توجهی بهمقررات کلاس تصمیم درست و شایسته ای را اتخاذ کند.حال برای نیل به این مقصود دانستن پاسخ مناسب به سوالات زیر لازم به نظر می رسد.پیش بینی می شود خواننده در پایان این پژوهش قادر به ارائه جواب سوالاتی از این قبیل باشد:
آیا حدود اختیارات معلم در کلاس و شیوه های تشویق و تنبیه وی تعریف شده است ؟
آیا باید نظرات دانش آموزان درباره ( معلم خوب و مطلوب) مورد توجه قرار گیرد؟
آیا به آرای علمای تعلیم و تربیت و کارشناسان آموزش و پرورش دولتی اکتفا شود؟
آیا از تجربیات دبیران موفق و محبوب استغاده شود؟
آیا محبوبیت معلم نزد دانش آموزان و احیانا والدین آنها کافی است؟
آیا معلم ماهر وفاقد محبوبیت از جانب فرگیران و بالعکس وجود دارد؟
آیا به دیدگاه مدیران مدارس که غالبا خواهان کلاسی ساکت و آرام با معلمی باوقار و درصد قبولی بالا هستند،باید توجه شود؟
آیا به دیدگاه اندک دانش آموزانی که پیوسته در فکر گریز از درس و تکلیفند باید لحاظ شود؟
آیا نظریه دانش آموز محوری قابل قبول است و آیا حد و مرزی برای آن مطرح شده است؟
آیا معلم مجوز رسیدگی به امور شخصی و استماع درد دل فراگیران را دارد؟
آیا مشکلات شخصی وخانوادگی دانش آموز به معلم ارتباط دارد؟
آیا معلم می تواند در حل مشکلات بسیارخصوصی و اخلاقی و حتی انحرافات فرگیران دخالت مثبت و منطقی داشته باشد؟
آیا معلم می تواند جهت ارتباط عاطفی به منزل دانش آموزانش دعوت شود و آنها را دعوت نماید؟
آیا معلمی که کلاسش ساکت و در صد قبولیش بالا معلم موفقی است؟
آیا پر تحرکی و جنب و جوش فراوان دانش آموزان در کلاس بخوانید شلوغی و سر وصدا امتیازی برای یک معلم است یا ضغف؟
آیا حرفهای خودمانی وشاید بی پرده دانش آموزان نزد معلم ضعف است یا قوت؟
آیا نظر دانش آموزان (بعد از فارغ التحصیلی) در باره معلمش حائز اهمیت است؟
آیا جمع شدن دانش آموزان دور یک معلم خاص(در محیط مدرسه) نکته مثبتی برای اوست یا خیر؟
آیا ابراز احساسات و محبت شدید برخی دانش آموزان نسبت به معلم مورد دلخواهشان امتیازی برای معلم است یا خیر؟
آیا عکس العمل محبت آمیز به رفتار نا مطلوب برخی دانش آموزان از طرف معلم شیوه درستی است؟
آیا یک معلم رفتار توهین آمیز دانش آموز را باید با شدت وحدت پاسخ دهد؟
آیا اختصاص وقت و امکانات مادی ومعنوی و شخصی معلم به دانش آموزان خارج از وظیفه کار مثبتی است؟
آیا یک معلم می تواند برای دانش آموزنش فداکاری کند؟
آیا معلم، فداکاری و ایثار را برای دانش آموزان می تواند تاسرحد اهداء جان برساند؟
فصل اول: روابط کلان انسانی درون سازمانی
یکی از نظریه های مهم مدیریت که بعد از نظریه ی مدیریت علمی مطرح شده ،نظریه روابط انسانی است.در این نظریه ،شیوه ی رفتار و کنش متقابل مدیران با زیر دستان مورد بحث قرار می گیرد.
التون مایو از صاحب نظران مدیریت است که مطالعات علمی خود را بیشتر در زمینه انجام داده است.در این تئوری به روابط انسانی در سازمان وجنبه ی انسانی محیط کار توجه می شود.احترام به انسان مورد تاکید قرار می گیرد.به رفاه کارکنان و رضایت آنان توجه شده وبر استفاده از افراد در تصمیم گیری از طریق مشارکت گروهی تاکید می شود.
صاحب نظران برای روابط انسانی چند تعریف ارائه کرده اند. کیمبل وایلز می گوید:((سرپرست آموزشی باید به ارزش شخصیت دیگران اعتقاد داشته باشد وبه خواسته ها واحساسات معقول آنها احترام گذارد وبداند زندگی وکار با هم آمیخته اند ورضایت خاطر در کار می تواند تا حد زیادی رضایت زندگی را حاصل کند.)) [4]
ریس و برند ت در کتاب روابط انسانی اثر بخش گفته اند: ((روابط انسانی در مفهوم وسیع آن ،همه ی انواع تعاملات بین مردم ،تعارضات ،کوششهای معاضدت آمیز وروابط گروهها را در بر می گیرد.روابط انسانی با اعتقادات ،نگرشها ،ورفتارهایی که سبب کشمکشهای بین فردی می شود و زندگی شخصی ما وهمه ی موقعیتهای کاری ارتباط دارد.)) [5]
نظریه های روابط انسانی
پرفسور ماک گریگور ،از استادان مدیریت صنعتی ،در مدلی که برای مدیریت تحت عنوان نظریهی (x) ونظریه ی (y) ارائه داده است ،متاثر از نظریه های کلاسیک بوده و در مورد شیوه ی رهبری و مدیریت آدمی ونوع نظارت بر او با توجه به طبیعت بشری ،دو دسته مفروضات را مطرح ساخته است.
نظریه ی (x)در این نظریه مفروضات ماگ گریگور این بوده است که: 1- آدمی ذاتا سست وتنبل است واز کار بیزار و تا حد امکان گریزان. 2- نظر به این ویژگیهای آدمی ،برای تلاش وفعالیت افراد در سازمان ،مدیران باید به کنترل و نظارت مستقیم بپردازد واز تهدید ،اجبار و مجازات برای کار کردن استفاده نمایند. 3- انسان هدایت شدن را بر قائم بودن به ذات ترجیح می دهد و طالب آن است که از زیر بار مسئولیت بگذیرد ،و بیشتر خواهان تامین است تا احساس غرور. به عبارت دیگر آنها امنیت خاطررا بالاترین نیاز می دانند و لذا تا آنجا که ممکن است مایلند از مسئولیت فرار کنند.
نظریه ی (Y) 1- کارکردن وکوششهای جسمانی و دماغی برای آدمی عادی و ضروری است. 2- استفاده از نظارت وکنترل مستقیم و یا بهره گیری از تهدید به مجازات و اعمال زور ،یگانه وسیله برای کار گرفتن از آدمی در جهت تحقق سازمان نیست ،زیرا انسان ذاتا قادر است بدون نظارت یا دخالت مستقیم دیگران به فعالیت بپردازد ،ویا بدون تهدید کاری را که دوست دارد ،انجام داده و در سازمانی ،که بدان علاقه مند است بخوبی کار کند. 3- کوشش هر فرد در هر سازمان تابع پاداشهای متعددی است که در مقابل کاری که می کند ،انتظار دارد.لذا انواع پاداشها در میزان تلاش او تاثیر دارد. 4- آدمی به طور طبیعی در شرایط مناسب نه تنها از مسئولیت نمی گریزد ،بلکه جویای آن است. 5- آدمی دارای قابلیتها و توانمندیهای زیادی است ،که در سازمانها و محیط های اجتماعی ،جزئی از این استعدادهای سرشار وی مورد استفاده قرار می گیرد. ماگ گریگور معتقد است که: مدیران بی میل نیستند که از نظریه ی (Y) استفاده کنند ،ولی به لحاظ محدودیت امکانات فنی و سازمانی ،در صورت تاکید زیاد بر بازدهی و سود بخشی سازمان ،بهره وری هر چه بیشتر از منابع معمولا از نظریهی (X) بیشتر استفاده می کنند.[6]
مدیران آموزشی که ازنظریه ی (X) متاثر هستند در سازمانهای آموزشی رفتاری با خصایص زیر دارند.
1-ازنزدیک به امور کارکنان رسیدگی کرده ،شخصا کارکنان آموزشی واداری را کنترل می نمایند.
2-وظایف کارکنان سازمانهای آموزشی را به دقت تعیین می کنند.
3- وظایف سازمان را به اجزا تقسیم کرده ،کارکنان را قاطعانه برای اجرای هر وظیفه به کار می گمارند.
4- فضایی به وجود می آورند که در آن احساس اجبار در کار کردن پدید آید واز طریق تهدید به کیفر همه کار کنند. [7]
این نوع از مدیریت به رهبری مستبدانه بیشتر شباهت دارد.اما مدیران آموزشی که از نظریه ی y متاثرند ،دارای خصایص زیرند :
1- روحیات افراد را در سازمان مورد توجه قرار داده و ارتباط درون سازمانها ،تنها بر محور مقررات خشک و بی روح نیست.
2- فرصتهایی را مدیران فراهم می کنند تا همه ی کارکنان بتوانند از همه ی امکانات خود ،در جهت تحقق اهداف سازمان استفاده نمایند.
3- تلاش می کنند تا زمینه های رشد و استعداد کارکنان فراهم شود.
4- کارکنان را به فعالیتهای سازمان دعوت وترغیب می نمایند.
5- در بر انگیختن تفکر خلاق و ارائه ابتکارات و نوآوریها ،مشوق خوبی هستند.
6- به نیازهای کارکنان نیز توجه دارند وبه انگیزه های کارکنان واقف اند و در تقویت انگیزه های لازم برای کار بیشتر می کوشند.
7- به برنامه های آموزش کارکنان و رشد فکری وفنی و اجتماعی توجه می نمایند.به نظر می رسد که این نوع مدیریت به رهبری آزادمنشانه شباهت دارد.
نظریه ی روابط انسانی مایلز
خلاصه این نظریه عبارت است از:1- مدیران هر سازمان باید به نظریات و عقاید اعضای سازمان ارزش و احترام قایل شوند. 2- اعضای هر سازمان موظف اند در جهت تحقق اهداف سازمان خویش تلاش نمایند. 3- نیروی هر یک از کارکنان سازمان ،بیش از آن است که ظاهر گردیده ومورد استفاده قرار می گیرد. 4- مدیر سازمان ،مسئول ایجاد موفقیتها و فرصتهایی است که هر یک از اعضای سازمان بتوانند قابلیتهای درونی وخلا قیتهای خویش را بروز دهند ، و از این طریق ،زمینه ی لازم برای تحقق اهداف سازمان بیشتر فراهم گردد. 5- مشارکت اعضای سازمان در فرایند تصمیم گیری یک امر ضروری است. 6- مدیران ،مسئول کمک به اعضای سازمان در جهت خودشناسی و آگاهی به توانمندیهای خویشتن اند.این آگاهی موجب بهره مندی بیشتر از استعدادها و مهارتهای خویش در امور شغلی است. 7- تکیه گاه اساسی مایلز بر اصل رضامندی اعضا و تقویت روحیه ی افراد در محیط کار سازمانی است.
با توجه به اهداف سازمانهای آموزشی و پرورشی وماهیت این سازمانها ،توجه به رضایت خاطر کارکنان هر واحد آموزشی ،ایجاد روحیه مناسب در آنان ،محترم شمردن نظریات هر یک از اعضا به ویژه فراهم شدن فرصتهای مناسب بروز و ظهور قابلیتهای وجودی آنان ،مدیران را یاری می دهد تا بتوانند به اهداف موسسه ی آموزشی سریعتر دست یابند.
نظریه ی رفتارسازمانی
اخیرا به جای نظریه ی روابط انسانی در پاره ای نوشته ها اصطلاح رفتار سازمانی به کاربرده می شود.مرکز اصلی و محور توجه در این نظریه ،عنایت به سازمان است ومنظور از رفتار سازمانی را در درک وتشریح رفتارآدمی در حوزه ی سازمان می دانند. نظر به اهمیت درک وشناخت شخصیت افراد ،آگاهی به انگیزشها ،نیازها وروحیه ی هر یک از اعضای سازمان و تاثیرات متقابل سازمان و شخصیت افراد در رفتار سازمانی ،به طرح مباحثی در این زمینه می پردازیم.به ویژه آنکه ،این تعادل و تاثیرو تاثر در ایجاد فضای مساعد وجو سالم و تحقق اهداف موسسات آموزشی ،تاثیر قابل ملاحظه ای دارد.
انگیزه ها ونقش آنها در مدیریت و مدیریت آموزشی
امروزه در مدیریت از انگیزه ها وارتباط آن با کارآمدی کارکنان وبازده ی کار سازمانهای مختلف بحث زیادی شده ،وبه ارتباط لازم بین بازده آموزشی وتولید سازمانها وشدت وضعف انگیزه های اعضای هر سازمان اشاره کرده اند.در زمینه ی طبقه بندی انگیزه ها ،محققان مطالعات زیادی کرده اند ونظر به درونی بودن انگیزه ها ونتایج متنوع متفاوت حاصله از این مطالعات ،طبقه بندی متعددی ارائه شده است.
مان انگیزه های آدمی را در دو گروه ،انگیزه های فیزیولوژیکی و انگیزه های شخصی-اجتماعی طبقه بندی می کند.انگیزه های فیزیولوژیکی مانند: گرسنگی ،تشنگی ،جنسی ،انگیزه های مادی و .... انگیزه های شخصی-اجتماعی مانند: انگیزه ی تحصیل ،خودنمایی ،گروه جویی یا احساس پیوستگی.[8]
درطبقه بندی دیگر،انگیزه ها عبارتند از:انگیزه های فیزیکی ،انگیزه های اجتماعی وانگیزه های روانی تقسیم می کند.انگیزه های فیزیکی ،به انگیزه هایی گفته می شود که به ارضای نیازهای بیولوژیکی فرد توجه دارند نظیر تشنگی ،گرسنگی ،رفاه جسمانی در محیط کار ورفع مخاطرات و...
انگیزه های اجتماعی ،انگیزه هایی هستند که ارضای آنها به همکاری با پذیرش فرد از طرف سایر افراد بستگی دارد ؛ مثلا ،دریک سازمان آموزشی پذیرش یک معلم به عنوان عضوی از اعضای سازمان مدرسه از طرف سایر کارکنان ،موجب ارضای انگیزه ی اجتماعی او خواهد بود.ولذا داشتن مدیران وسرپرستان خوب ،همکاران خوب ،شغل مورد ارزش دیگران ،خود عاملی برارضای انگیزه های اجتماعی کارکنان یا معلمان ،می تواند تلقی شود.با توجه به این دسته از انگیزه های اجتماعی ،دانشمندان علم مدیریت بر خلاف دیدگاه صاحبنظران مدیریت کلاسیک تنها معتقد به ارضای انگیزه های اقتصادی و فیزیکی کارکنان نیستند ،بلکه توجه به سازمان ((غیر رسمی )) و روابط انسانی افراد و توجه به انگیزه های اجتماعی را در مدیریت و توفیق مدیران موثر می دانند.
انگیزه های روانی ،این انگیزه ها را خاص آدمی می دانند.آرمانها و آرزوها واهداف هر فرد ،ارزشهای مورد قبول هر فرد واعتقادات او ،از انگیزه های موثر در رفتار اوست.افراد زیادی را می یابیم که بدون چشمداشت مادی به تلاش وکوشش در خدمت به انسانها می پردازند یا بدون تظاهر ودر عین گمنامی در امور خیریه فعالیت دارند ،هم وقت خود را صرف می کنند وهم ،سرمایه گذاری می نمایند.به ویژه آنان که در جهت قرب ((الی ا... )) وکسب رضای خداوند رفتار خود را تنظیم می کنند و مخلصانه به فعالیت می پردازند.این نوع انگیزه ها را انگیزه های روانی گویند.دقت در طبقه بندی انگیزه های فوق در آدمی ،واثرات انگیزه ها در رفتار نشان می دهد که در مدیریت ومدیریت آموزشی ،مدیران باید به انگیزه های کارکنان ،تقویت انگیزه های روانی ،توجه کافی کنند وبدانند که از این طریق می توانند کارکنان سازمان خود را به تحریک بیشتر در جهت نیل به اهداف سازمان وا دارند.
روحیه واهمیت توجه به آن در مدیریت آموزشی
روحیه درفرایند روابط انسانی اهمیت خاصی دارد زیرا ،می تواند نمایانگر وضع کلی روابط انسانی در یک سازمان باشد. روحیه مجموعه ای از احساسات ،عواطف وطرز فکر آدمی است.در مواردی آن را با رضامندی شغلی مترادف ذکر کرده اند.نکته ی مهم این است که روحیه با درجه رضامندی هر فرد در سازمان به گونه ای که نیازهای معنوی ومادی او ارضا شود ،ارتباط زیادی دارد.روحیه عبارت است از شیوه ی اندیشه ،نحوه ی برداشت افراد وگروه کارکنان از محیط کارشان ،ونیز کوشش وهمکاری ومیل و رغبتی که کارکنان برای رسیدن به هدفهای سازمان از خود نشان می دهند.
انواع روحیه
با توجه به تعریف فوق روشن میشود که روحیه ممکن است مثبت یا منفی باشد.روحیه مثبت را از آن کسانی می دانند که از کار و حرفه ی خود راضی هستند وفکر می کنند که خدمت یا خدمات آنها ،هم برای خود و هم برای جامعه مفید و موثر بوده وبا افراد شایسته ای در محیط کار خویش در ارتباط می باشند.روحیه منفی را از آن افرادی می دانند که یاس و بدبینی در آنان سایه افکنده وبی اعتمادی در گفتار و رفتار آنان مشاهده می گردد.گفته می شود که عامل مهم در روحیه ی افراد ،نحوه ی نگرش وتفکر آنهاست وبه احساس وادراکی که از محیط خود دارند نیز بستگی دارد.
فصل دوم:تاثیر ویژگی هایشخصیتی وعلمی معلم بر تدریس ومدیریت رفتارکلاسی وی
اساسیترین عامل برای ایجاد موقعیت مطلوب در تحقق هدفهای آموزشی ، معلم است. اوست که میتواند حتی نقص کتابهای درسی و کمبود امکانات آموزشی را جبران کند یا برعکس ، بهترین موقعیت و موضوع تدریس را با عدم توانایی در ایجاد ارتباط عاطفی مطلوب به محیطی غیر فعال و غیر جذاب تبدیل کند. در فرایند تدریس ، تنها تجارب و دیدگاههای علمی معلم نیست که موثر واقع میشود، بلکه کل شخصیت اوست که در ایجاد شرایط یادگیری و تغییر و تحول شاگرد تاثیر میگذارد. دیدگاه معلم و فلسفهای که به آن اعتقاد دارد، در چگونگی کار او تاثیر شدیدی میگذارد، بطوری که او را از حالت شخصیتی که فقط در تدریس مهارت دارد خارج میکند و به صورت انسان اندیشمندی در می آورد که مسئولیت تربیت انسانها را بر عهده دارد.
دیدگاه مکتب کلاسیک در رفتار کلاسی(تاثیر رفتار معلم از جنبه علمی )
معلمان پیرو این مکتب را درس نگر می نامندزیرا بیشتر به درس اهمیت میدهند تا پرورش شاگرد. تمام کوشش آنها بر این است که به هر طریقی که شد، درس را به شاگرد انتقال دهند. گروه درسنگر ، به شاگردان و تفاوتهای فردی آنها توجه ندارند، یا آن را چندان مهم تلقی نمیکنند. به نظر این گروه شاگردان موظفند که درس را بطور کامل یاد بگیرند و به معلم پس دهند. به اعتقاد افراد این گروه ، حقایق علمی شاگردان را برای زندگی اجتماعی آماده میسازند و به همین دلیل ، کسب دانش در درجه اول اهمیت قرار دارد.
این سبک رفتار کلاسی با توجه به تک محور بودن رفتار یعنی تنها توجه به محتوی درسی و نیز درس نگری وبه کارگیری سبک وظیفه مداری ازجانب معلم سبب می گردد که تنها رفتار آمرانه و توجه به محفوظات مورد نظر قرار گیرد و توجه به دانش آموز و نظریات وی مورد فراموشی واقع گردد و درنتیجه رشد خلاقیت و ابتکار و نوآوری در دانش آموزان نادیده گرفته شود و در شرایطی که توجه به شخصیت دانش آموز و رشد مهارتهای اجتماعی، روانی و عاطفی مورد نظر است، مهارتهای مورد نیاز در این رابطه به فراموشی سپرده شود.دانش آموزان در این کلاسها مجبورند که دستورات معلم را بدون هیچ گونه سوالی بپذیرند.معلمان برای درک رفتار دانش آموز تلاش نمی کنندبلکه کج رفتاری دانش آموز را توهین شخصی تلقی می کنند. آنان دانش آموزان را افرادی غیر مسئول و بی انضباط که بایستی از طریق اجرای تنبیهات کنترل شوند تلقی می کنند.[9]
گروه درس نگر را نیز میتوان به دو گروه کوچکتر درس نگر علمی و درس نگر فلسفی تقسیم کرد.
درس نگر علمی :گروه درس نگر علمی بیشتر به رشتههای علمی علاقهمند هستند و میکوشند تا از این نظر دانش خود را رور بروز گسترش دهند. با آنکه مطالب درسی آنها گیرایی درسهای فلسفی و اجتماعی را ندارند، به سبب اطلاعات وسیعی که در رشتههای علمی دارند، میتوانند شاگردان را به سوی خود جلب کنند. تاثیری که معلمان درس نگر علمی در شاگردان میگذارند، ناشی از شخصیت آنان نیست، بلکه زاده وسعت اطلاعات آنهاست. چنین تاثیری معمولا تعلیمی است نه تربیتی ، ولی بطور غیر مستقیم شاهد تاثیر تربیتی هم هستیم. اگر چه علاقه این گروه از معلمان بیشتر به رشتههای علمی و مواد درسی است تا شاگردان ، دلبستگی آنها به علم باعث میشود که گاهی شاگردان با علاقه فراوان در کلاس درسشان حاضر شوند.
درس نگر فلسفی :گروه درس نگر فلسفی با اینکه به درس بیشتر از شاگردان توجه دارند، اما چون اغلب به مسائل کلی و اجتماعی میپردازند، کلاسشان گیرا میباشد. شاگردان نسبت به این معلمان گرایش بیشتری دارند. این گروه با شخصیت بارزی که دارند، به عنوان سرمشق و انسان آرمانی مورد توجه شاگردان واقع میشوند. چنین معلمانی به فردیت شاگردان توجه نمیکنند و به روش تدریس هم اعتنایی ندارند، اما به علت آرمانگرایی خاص و شخصیت بارز و نافذی که دارند، شاگردان جذب آنها میشوند. و گاه تمام رفتار و عقاید معلمان خود را مو به مو اجرا میکنند و هیچ گونه ابتکار و نوآوری از خود نشان نمیدهند.
دیدگاه مکتب نئو کلاسیک در رفتار کلاسی(تاثیر رفتار معلم از جنبه شخصیتی)
سبک رفتار کلاسی از این دیدگاه نیز تک بعدی است، به جای تاکید معلم بر مسائل انضباطی و کنترل شدید و به اصطلاح درس نگری به فرد نگری و ایجاد ارتباط با دانش آموزان و برقراری کانالهای باز در حدی که بعضا سوء استفاده دانش آموزان را در پی دارد توجه می شود.نام دیگر این گروه معلمان شاگرد نگر است. این نوع سبک رفتاری نیز همانند وظیفه نگری مورد سوء استفاده قرار می گیرد، زیرا با پیچیدگی شخصیت انسان و سوء استفاده هایی که بعضی از دانش آموزان بر اساس رفتار معلم می کنند جو کلاسی بحران زا و تسلط معلم بر کلاس و ارائه رهنمود های وی به سوی اهداف مورد نظر دچار تزلزل گشته و جو خارج از کتنرل معلم به وجود می آید.
گروه شاگرد نگر را میتوان به دو دسته کوچکتر در شاگرد نگر فردی و شاگرد نگر جمعی تقسیم کرد.
شاگرد نگر فردی و شاگرد نگر جمعی :شاگرد نگر فردی به ویژگیهای فردی شاگردان ، بیشتر توجه دارد و یکایک آنان را شناسایی و با هر کدام مطابق خصوصیات فردی اش رفتار میکند.در حالیکه شاگرد نگر جمعی بیشتر به جمع شاگردان و پرورش جمعی آنها توجه دارد. این گروه از معلمان با استفاده از روانشناسی پرورشی و روانشناسی نوجوانی در جهت تربیت و پیشرفت کلی همه شاگردان تلاش میکنند. رفتار این معلمان نسبت به رفتار معلمان شاگردنگر فردی رسمیتر است. این دسته از معلمان چندان به عواطف و در خواستهای شاگردان توجه ندارند. در صورتی که هدف از تدریس در چنین کلاس هایی توجه به شخصیت دانش آموز و رشد مهارت های اجتماعی باشد، این سبک رفتاری می تواندسبکی قابل قبول باشد.
بوژن در مطالعات خود نشان داد معلمانی که رابطه خوب و حسنه با کلاس داشته اند از ساخت کلاس و نقش های دانش آموزان در آن کلاس اطلاعات بیشتری داشته اند، زیرا وقتی معلم از چگونگی نوع قضاوت دانش آموزان نسبت به یکدیگر مطلع باشد، شناخت وی از کلاس بیشتر می گردد و بنابراین با رفتار خود می تواند روحیه بهتر و مناسبتری در آنها به وجود آورد.[10]
تاثیر شخصیت علمی معلم بر فرایند تدریس
معلم هر اندازه دارای رفتار انسانی مطلوبی باشد، ولی از نظر علمی ضعیف و ناتوان تلقی شود، مورد قبول شاگردان واقع نخواهد شد. شخصیت متعادل همراه با تسلط علمی معلم ، او را از نظر شاگردان با ارزش و اعتبار میسازد. معلمی از نظر علمی قوی است که به روشهای ارائه محتوا و چگونگی برقراری ارتباط، آگاه و بر آنها مسلط باشد. روش تدریس باید متناسب با اصول و پرورش و خصوصیات شاگردان انتخاب شود. زیرا وظیفه اصلی معلم فقط درس دادن و پس گرفتن درس نیست، بلکه مهمترین وظیفه او همکاری و راهنمایی یکایک شاگردان برای رسیدن به هدفهای مطلوب تعلیم و تربیت است.
تسلط بر محتوای درس ، از ویژگیهای معلم است، با وجود اینکه دامنه علوم حتی در یک رشته خاص بسیار وسیع و گسترده شده است و کمتر کسی میتواند به همه آنها دست یابد، لازم است که معلم حداقل بر مطالبی که تدریس میکند، مسلط باشد. آموزش و پرورش هر جامعه با توجه به تاریخ و فرهنگ آن جامعه شکل خاصی به خود میگیرد. معلم آگاه و مسلط باید با تاکید بر آن فرهنگ خاص و با توجه به شرایط تاریخی جامعه کوشش کند تا شاگردان را به ارزشهای والای جامعه پیشرفته و انسانی آشنا کند.
معلم علاوه بر داشتن محتوای غنی علمی ، باید از فنون و مهارتهای آموزشی آگاه باشد. او باید هدفهای آموزش و پرورش را بشناسد و با این شناخت به فعالیتهای آموزش خود جهت بدهد. معلم ، باید علاوه برداشتن محتوای غنی علمی و آشنایی با روشهای تدریس ، با برنامهریزی طراحی آموزشی آشنا باشد.
معلم باید در زندگی اجتماعی نیز راهنمای شاگردان باشد. راهنمایی معلمان سبب میشود که زندگی واقعی در نظر شاگردان معنی پیدا کند. معلم چه شاگرد نگر باشد چه درس نگر ، ممکن است در رفتار خود با شاگردان رفاقتطلب یا اقتدارطلب باشد. اما در حالت کلی باید میانهروی را نیز مدنظر داشته باشد تا دچار مشکل نشود.
ارتباط با سایر علوم :عوامل موثر بر تدریس و از جمله عامل شخصیت رفتاری و علمی معلم از مباحث بسیار مهم در علوم تربیتی و روانشناسی ، مهارتهای آموزشی ، فنون تدریس و حتی علوم اجتماعی و... میباشد.
مدیریت ترکیبی و بهره گیری از هر دو سبک رفتاری در مدیریت رفتار کلاسی
مطالعات و تحقیقات رهبری که توسط دانشگاه اوهایو انجام شد نشان داد که استفاده از هر یک از دو سبک رفتاری وظیفه مداری (درس نگری) و رابطه مداری (شادگردنگر) در کلیه شرایط و همیشه و همه جا نمی تواند ضامن اثر بخشی رفتار سازمانی و کلاسی معلم باشد.از طرفی همانند عوامل فردی محیط نقش عمده ای را در ایجاد و بروز ویژگی های رفتاری دارد. از عوامل محیطی که در روحیه و رفتار دانش آموزان و نیز معلم اثر دارند می توان محیط فیزیکی کلاس (اندازه کلاس، کیفیت نور، تخته سیاه،میز و نیمکت دانش آموزان) و مهمتر از همه موقعیت روحی، روانی وشخصیتی دانش آموزان را نام برد. عمده ترین شاخصی که عامل مورد اخیر را شکل می دهد،نوع نگرش معلم نسبت به دانش آموزان یا سبک رفتار کلاسی اومی باشد.